یــــــار مـــــهــــــــربـان

مــن یــک جـوان کتـــاب خـــوانـم

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب های مفید» ثبت شده است

نداشته ها...

آدم، ممکن است دلش برای چیزی تنگ شود که هیچوقت نداشته؛

ممکن است برای چیزی که نداشته، سوگواری کند...


#پائولا_هاوکینز / #دختری_در_قطار

  • ۴ 😍
  • ۳نظرات💬
    • زهـــــرا باقـــــری
    • جمعه ۱۱ آبان ۹۷

    ملت عشق

    اگر یکی را که دوستش داری از دست بدهی، بخشی از وجودت همراه با او از دست می رود. مانند خانه متروکه اسیر تنهایی ای تلخ می شوی؛ناقص می مانی خلا محبوب از دست رفته را همچون رازی در درونت حفظ می کنی. چنان زخمی است که با گذشت زمان،هر قدر هم طولانی، باز تسکین نمی یابد چنان زخمی است که حتی زمانی که خوب شود باز خون چکان است.گمان میکنی دیگر هیچ گاه نخواهی خندید، سبک نخواهی شد زندگی ات به رفتن در تاریکی شبیه می شود بی آن که پیش رویت را ببینی بی ان که جهت را بدانی فقط زمان حال را نجات میدهی..... 
    اما فقط در چنین وضعیت یعنی زمانی که هر دو چشم با هم در تاریکی بمانند چشم سوم در وجود انسان باز می شود. چشمی که هیچ گاهی بسته نمی شود... و فقط آن هنگام است که میفهمی این درد ابدی نیست پس از هر خزان موسمی دیگری پس از هر بیابان وادی دیگری در راه است....

    #تکه‌ای‌_از‌_ڪتاب  #ملت_عشق 
    اثر: الیف_شافاک

  • ۲ 😍
  • ۰نظرات💬
    • زهـــــرا باقـــــری
    • پنجشنبه ۱۰ آبان ۹۷

    سمفونی مردگان

    http://bayanbox.ir/view/1499656410926110401/0001267.jpeg


    کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را بر دوش می کشند و در جنون ادامه می یابند...

    توی این کتاب آرزوهای سرکوب شده ، استعداد های خفته و اینطور چیز هاست. داستان تلخی داره اما بسیار کتاب جالبیه..
    یه تیکه ی جالب از متن کتاب و بسیار تلخ:

    آیدا تای آیدین بود.بی هیچ کم و کاست . خوش خنده و شیطان و پر سر و صدا . کافی بود سر پدر و مادر را دور ببیند تا خانه را روی سرش بگذارد ، برادر ها انگشت به دهان وا می گذاشت و آنها را مطیع خود می ساخت . علاوه بر این ها ، بیش از حد زیبا بود و این خود باعث می شد که پدر هر به ایامی نگران او باشد . می خواست که آیدا دختری سنگین ، متین ، گنگ و حتی عقب مانده باشد اما برعکس او با ملوسی ها و گاه با گریه ها ، و حتی با اداهایی که درصورتش پدید می آورد هر آنچه را که میخواست به دست می آورد .

    پدر آن خوی سرکش و شلوغش را در طول زمان خرد می کرد ، در  برابر تمام هیجانات روحی او می ایستاد ، و از او دختری رام و ارام می ساخت . اما به تنهایی حریف نمی شد و از مادر کمک می گرفت و از او می خواست که آیدا را در آشپزخانه تربیت کند . گفته بود اگر میخواهد به او خیاطی بی آموزد در آشپزخانه . حتی اگر می خواهد گلسازی یادش بدهد در آشپزخانه . و آیدا در آشپزخانه نم می کشید و با تنهایی وحشت بار خو می گرفت . نه همکلاسی داشت ، نه برای انجام کاری پا از خانه بیرون می گذاشت ، و نه حتی کسی به خانه ی آنها می آمد . رفته رفته از برادرها جدا افتاد و خوی غریبانه ای پیدا کرد که در هیچ یک از افراد خانواده دیده نمی شد . حسرت می خورد به چرخی که در شبانه روز حتما می گشت و او در هیچ کجای آن جا نداشت ، به سکوت خو می گرفت و آن قدر بی حضور شده بود که همه فراموشش کرده بودند . انگار به دنیا آمده بود که تنها باشد . در یازده سالگی بی دلیل رماتیسم مفاصل گرفت دکتر شوشانیک مقرر کرد که ماهی یک پنی سیلین قوی بهش بزنند . از آن پس هر ماه یک بار ، به همراه آیدین به مطب دکتر شوشانیک می رفت، به حالتی تسلیم روی تخت می خوابید و بعد لنگ لنگان به خانه بر میگشت . در آشپزخانه تنها غذا می خورد ، تنها می شست ، تنها می پخت ، تنها می خوابید و کلفت غریبه ای را می مانست که مبتلا به جذام باشد . و هیچ کس نمی پرسید:«آیدا کجاست؟» مگر آیدین ، که پدر فریاد می زد:«تو را سنه نه؟» بعدها دختری خود خور، صبور، درهم شکسته و غمگین از خانه ی پدر یکراست به خانه ی شوهر رفت که اسمش آیدا بود.

  • ۵ 😍
  • ۳نظرات💬
    • زهـــــرا باقـــــری
    • سه شنبه ۱ آبان ۹۷

    من و ما

    http://bayanbox.ir/view/2502506273474607860/images-7.jpg

    به یک جایی از زندگی که رسیدی ، می فهمی شاید کسی رو که روزی با تو خندیده از یاد ببری،اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته فراموش نمیکنی.

    به یک جایی از زندگی که رسیدی ، می فهمی همیشه وقتی گریه میکنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره ، اما اونی که با تو گریه می کنه عاشقته.

    به یک جایی از زندگی که رسیدی ، می فهمی کسی که  دوستت داره همیشه نگرانته ; برای همین بیشتر از اینکه بهت بگه «دوستت دارم» می گه «مواظب خودت باش».

    و بالا خره خواهی فهمید که :

    همیشه یک ذره حقیقت ، پشت هر«فقط یک شوخی بود»هست.

    یک کم کنجکاوی ، پشت «همین طوری پرسیدم»هست.

    قدری احساسات ، پشت«به من چه اصلا »هست.

    مقداری خرد ، پشت«چه می دونم»هست.

    و اندکی درد ،پشت «اشکالی نداره»هست...

    برگرفته از کتاب « من و ما! » جلد اول


    ارسالی از پرزیسا سادات:http://confused.blog.ir/

  • ۲ 😍
  • ۰نظرات💬
    • زهـــــرا باقـــــری
    • دوشنبه ۳۰ مهر ۹۷

    خلاقیت و حل مسئله

    خلاقیت و حل مسئله
    کتاب دانلودی خلاقیت و‌ حل مسئله
    📚در این کتاب به مطالب زیر پرداخته می‌شود:

    • هفت منبع نوآوری
    • مهندسی ارزش
    • روش طوفان ذهنی
    • سه محرک خلاقیت
    • حل مسئله در هفت مرحله
    • و ده‌ها نکته کاربردی دیگر

    🔹سرفصل‌های کتاب

    ۱. منابع اصلی خلاقیت

    ۲. سه محرک خلاقیت

    ۳. روش طوفان ذهنی

    ۴. پرسش، محرک خلاقیت

  • ۲ 😍
  • ۰نظرات💬
    • زهـــــرا باقـــــری
    • شنبه ۲۸ مهر ۹۷