یــــــار مـــــهــــــــربـان

مــن یــک جـوان کتـــاب خـــوانـم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عباس معروفی» ثبت شده است

سمفونی مردگان(توضیحات کامل)

سمفونی مردگان | معرفی


سمفونی مردگان اثر عباس معروفی، کتابیست بسیار ستوده شده و از ماندگارترین کتاب های ادبیات ایران است.

این کتاب در سال ۲۰۰۱، برنده جایزه بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ شده است. همچنین هفته نامه دی ولت سویس در مورد رمان سمفونی مردگان گفته است:

قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است.

در قسمتی از پشت جلد این رمان آمده است:

سمفونی مردگان رمان بسیار ستوده شده عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را بر دوش می کشند و در جنون ادامه می یابند، در وصف این رمان بسیار نوشته اند و بسیار خواهند نوشت.

.


  • ۲ 😍
  • ۳نظرات💬
    • زهـــــرا باقـــــری
    • جمعه ۱۰ اسفند ۹۷

    سمفونی مردگان

    http://bayanbox.ir/view/1499656410926110401/0001267.jpeg


    کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را بر دوش می کشند و در جنون ادامه می یابند...

    توی این کتاب آرزوهای سرکوب شده ، استعداد های خفته و اینطور چیز هاست. داستان تلخی داره اما بسیار کتاب جالبیه..
    یه تیکه ی جالب از متن کتاب و بسیار تلخ:

    آیدا تای آیدین بود.بی هیچ کم و کاست . خوش خنده و شیطان و پر سر و صدا . کافی بود سر پدر و مادر را دور ببیند تا خانه را روی سرش بگذارد ، برادر ها انگشت به دهان وا می گذاشت و آنها را مطیع خود می ساخت . علاوه بر این ها ، بیش از حد زیبا بود و این خود باعث می شد که پدر هر به ایامی نگران او باشد . می خواست که آیدا دختری سنگین ، متین ، گنگ و حتی عقب مانده باشد اما برعکس او با ملوسی ها و گاه با گریه ها ، و حتی با اداهایی که درصورتش پدید می آورد هر آنچه را که میخواست به دست می آورد .

    پدر آن خوی سرکش و شلوغش را در طول زمان خرد می کرد ، در  برابر تمام هیجانات روحی او می ایستاد ، و از او دختری رام و ارام می ساخت . اما به تنهایی حریف نمی شد و از مادر کمک می گرفت و از او می خواست که آیدا را در آشپزخانه تربیت کند . گفته بود اگر میخواهد به او خیاطی بی آموزد در آشپزخانه . حتی اگر می خواهد گلسازی یادش بدهد در آشپزخانه . و آیدا در آشپزخانه نم می کشید و با تنهایی وحشت بار خو می گرفت . نه همکلاسی داشت ، نه برای انجام کاری پا از خانه بیرون می گذاشت ، و نه حتی کسی به خانه ی آنها می آمد . رفته رفته از برادرها جدا افتاد و خوی غریبانه ای پیدا کرد که در هیچ یک از افراد خانواده دیده نمی شد . حسرت می خورد به چرخی که در شبانه روز حتما می گشت و او در هیچ کجای آن جا نداشت ، به سکوت خو می گرفت و آن قدر بی حضور شده بود که همه فراموشش کرده بودند . انگار به دنیا آمده بود که تنها باشد . در یازده سالگی بی دلیل رماتیسم مفاصل گرفت دکتر شوشانیک مقرر کرد که ماهی یک پنی سیلین قوی بهش بزنند . از آن پس هر ماه یک بار ، به همراه آیدین به مطب دکتر شوشانیک می رفت، به حالتی تسلیم روی تخت می خوابید و بعد لنگ لنگان به خانه بر میگشت . در آشپزخانه تنها غذا می خورد ، تنها می شست ، تنها می پخت ، تنها می خوابید و کلفت غریبه ای را می مانست که مبتلا به جذام باشد . و هیچ کس نمی پرسید:«آیدا کجاست؟» مگر آیدین ، که پدر فریاد می زد:«تو را سنه نه؟» بعدها دختری خود خور، صبور، درهم شکسته و غمگین از خانه ی پدر یکراست به خانه ی شوهر رفت که اسمش آیدا بود.

  • ۵ 😍
  • ۳نظرات💬
    • زهـــــرا باقـــــری
    • سه شنبه ۱ آبان ۹۷